یادمان 5 تن از جوانان شمال که در 21 تیر 1360 به شهادت رسیدند
در اینجا با فرا رسیدن 21 تیرماه ، یادی می کنیم از نام و خاطره موسی زاهد و 4 تن دیگر از جوانان همراه وی در شمال ایران که بدلیل سر فرود نیاوردن در برابر دیکتاتوری خمینی چون هزاران هزار لاله های سرخ و گلگون میهن، جان خود را فدیه راه آزادی مردم ایران کردند تا مشعل مبارزه علیه حاکمان آخوندی را تا روز پیروزی خلق ایران بر سیاهی شب، روشن نگاه دارند.
معیاد گاه 21 تیر
با سرنگونی حکومت پادشاهی در ایران جامعه بسته ستم شاهی که تنها حزب رستاخیز متعلق به ساواکی ها فعال بود ناگهان منفجر شد و دهها و صد ها حزب و جریان سیاسی، روزنامه و نشریه و کتب و نوار های کاست و ویدئو و میتینگ های سیاسی و فرهنگی فضای جامعه را پر کرد. فضای بازی به وجود آمد که در اندک زمانی عشق به آزادی و دمکراسی به معنای واقعی، پهنه های مختلف جامعه را فرا گرفته بود و روز به روز بر دانش سیاسی جامعه بویژه قشر جوان و دانشجو و تحصیل کرده افزوده می شد. همه جا بحث های داغ دیدگاهی و سیاسی برپا بود و قهرمانان راه آزادی از چه گوارا گرفته تا مهدی رضایی و خسرو گلسرخی و جزنی و هزاران ستاره پرفروغ دیگر الگوهای مادی زندگی مبارزاتی جوانان شده بودند. در این میان گروهای مختلف سیاسی که رهبرانشان در زندانهای نظام شاهنشاهی بودند نیز آزاد شده و از بحث های تئوری و نظری که بگذریم هدف مشترک همه گروهها در نهایت آزادی بود و همین هدف دور ولی مشترک از آنها در برابر دیکتاتوری و بنیادگرایی جبهه ای فراگیر ساخته بود که در گامهای بعد هم آنها بودند که خون بهای آزادی را تمام و کمال پرداخت نمودند و خمینی و اندیشه کثیفش را طرد و نفی کردند .
وقتی خمینی از گرد راه رسید ناگهان با جامعه ای مواجه شد که جوانان فرهیخته و تحصیل کرده اش در اندک زمانی الفبای مبارزه را آموخته و طعم آزادی را چشیده بودند و به این ترتیب سدی شدند در برابر تحجر و عقب ماندگی آنهم از نوع مذهبی اش که خمینی نماینده اش بود.
بعد از سرنگونی حکومت شاه تقابل نسل تحصیل کرده ، فدا کار و با هوش با حکومت جمهوری اسلامی و در راس آن آخوند مکار و دروغگو یعنی شخص خمینی شروع شد زیرا این جوانان واقعا خواهان آزادی و دمکراسی بودند و در این راه آماده هر گونه جانفشانی نیز بودند و از طرفی همه چیز برای برپایی یک پلورالیسم سیاسی آماده و مهیا بود ولی جاه طلبی و دزدی و ثروت اندوزی آخوندهای دزد و فاسد که تا قبل از آن از راه روضه خوانی و مداحی و کاسه لیسی روزگار میگذراندند موجب شد بزرگترین جنبش مردمی خاورمیانه را که میرفت تا الگویی باشد برای برپایی یک دمکراسی شرقی به محاق خونین کشاند و اینچنین بود که هزاران جوان دختر و پسر شجاع و فداکار برای حفظ میراث حنیف نژاد ها جزنی ها، رضایی ها و پویان و احمد زاده ها و هزاران گل سرخ دیگر به مقابله برخاستند و از آنجایئکه با دستان خالی در نبردی نابرابر قرار گرفتند و قیمت را از سر و تن و جان جوانشان پرداختند دسته دسته دستگیر ، زندانی ، شکنجه شده و بر عهد شان برای آزادی با مردم وفادار ماندند و جانشان را تقدیم کردند.
و اینچنین بود که در سحرگاه 21 تیر 1360 پنج تن از همین جوانان شجاع و دلاور مردم ایران بنام های موسی زاهد ، صابر صباغ ، علی اکبر فخفوری، قدرت الله باقری و حسن باقری در جنگل های عباس آباد بهشهر توسط آدمکشان جمهوری اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند و جانشان را فدای آزادی مردم ایران نمودند تا چون ستارگان پرنور، روشنایی بخش راه ایستادگی و مقاومت مردمی در برابر دیکتاتوری آخوندی باشند. یکی از جرایمی که تلویزیون استانی رژیم آخوندی هنگام پخش خبر اعدام این عزیزان عنوان کرده بود، رای ندادن به قانون اساسی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بود.
امروز پس از گذشت سی و پنج سال از تاریخ اعدام این جوانان غیور میهن در 21 تیر 1360، فکر و اندیشه نوین آنان یعنی رای ندادن به قانون اساسی آخوندی همچنان در آسمان آزادیخواهی میهن میدرخشد .
قانون اساسی و وجود حکومت پلید آخوندی اصلی ترین مانع رشد و ترقی جامعه ایران در مسیر آزادی و برابریست و به همین خاطر باید سرنگون شود و این خواسته تمام مردم ایران است که در حرکتهای اعتراضی سال 1388 هزاران بار فریاد زدند: مرگ بر دیکتاتور.
آنها با فدای جانشان راه و رسم ایستادگی و تسلیم نشدن در برابر دیکتاتوری را تداوم بخشیدند و به ما آموختند که آزادی بها و قیمت سنگینی دارد که باید آنرا پرداخت.
گناه آنها روشنگری در بین مردم درباره ماهیت پلید آخوندهای حاکم و قانون اساسی عقب مانده دست پخت خمینی بود و از این رو میتوان کینه کور و ضد انسانی خمینی و خمینی صفتان را فهمید که چگونه پرشورترین و توانمند ترین جوانان میهن را بدون هیچ جرمی تنها به جرم رای ندادن به قانون اساسی و مخالفت با نظام آخوندی اعدام کردند .
این پنج جوان در تاریخ 22 خرداد سال 1360 دستگیر شده بودند و (نگارنده نیز جزو آنها بودم که گریخته و به جمع همرزمانم پیوستم) این در حالیست که هنوز سی خرداد سر آغاز مبارزات مسلحانه سراسری فرا نرسیده بود و در حالیکه تا آن زمان هیچ اقدام مسلحانه از طرف این افراد صورت نگرفته بود و مشخصا در سی خرداد 1360 آنها در زندان بودند، بنابراین بفرض که حکم های دادگاه های ضد انقلاب خمینی را مبنی بر اقدام مسلحانه بر "علیه نظام الهی را به مصداق مفسد فی الارض و محارب و یاغی و باغی "مفروض بگیریم باز هم شامل حال این 5 تن نباید می شد. اما نظام آدمکش جمهوری اسلامی با وقاحت تمام همین اتهامات را برای این عزیزان نیز برشمرد و آنان را در ردیف" مفسدین فی الارض و محارب با خدا"خواند و اعدام کرد !
اصرار و تاکید من براین نیست که جنایتکاران و آدمکشان حکومت خمینی را به مردم شریف و ستمدیده میهنم بشناسانم که خود روزمره و یا حتی لحظه مره از درد و رنجی که این حکومت بر آنها تحمیل میکند را با گوشت و پوستشان لمس میکنند. اما میخواهم تاکید کنم که شقاوت و بی رحمی و بی عدالتی در قاموس سران این حکومت از بالا تا پایین، از به اصطلاح اصلاح طلب تا محافظه کار و از اصول گرا تا کارگزار سازندگی نهادینه شده است. دسته بندیهای اسمی در بین آنها صرفا برای منافع شخصی و باندی شان است و در مقابله با منافع ملی و مردمی همه آنان همان آدمکشان حرفه ای هستند و هیچ فرقی با هم ندارند.
خون سرخ این عزیزان و هزاران هزار زن و مرد ایرانی که به عشق آزادی و عدالت اجتماعی سینه سپر کرده و جانشان را فدا کردند، نه خشکیده و نه فراموش می شود بلکه بعنوان سند عدالت طلبی و آزادیخواهی همچنان در سرلوحه مبارزات ضد دیکتاتوری خواهد درخشید، روزی که این حکومت با همه فجایعی که برای مردم ایران ببار آورده به قبرستان تاریخ خواهد پیوست، روزی که خاوران میعادگاه عاشقان آزادی خواهد شد، روزی که نام و نشان همه شهدای بخون خفته آزادی سرود خواهد شد و طنین آن همه جامعه ایران را فرا خواهد گرفت و و روزی که دوستان و دشمنان مردم ایران شناخته خواهند شد .
آن روز دور نیست.
بهزاد زاهد
21تیر 1395
معیاد گاه 21 تیر
با سرنگونی حکومت پادشاهی در ایران جامعه بسته ستم شاهی که تنها حزب رستاخیز متعلق به ساواکی ها فعال بود ناگهان منفجر شد و دهها و صد ها حزب و جریان سیاسی، روزنامه و نشریه و کتب و نوار های کاست و ویدئو و میتینگ های سیاسی و فرهنگی فضای جامعه را پر کرد. فضای بازی به وجود آمد که در اندک زمانی عشق به آزادی و دمکراسی به معنای واقعی، پهنه های مختلف جامعه را فرا گرفته بود و روز به روز بر دانش سیاسی جامعه بویژه قشر جوان و دانشجو و تحصیل کرده افزوده می شد. همه جا بحث های داغ دیدگاهی و سیاسی برپا بود و قهرمانان راه آزادی از چه گوارا گرفته تا مهدی رضایی و خسرو گلسرخی و جزنی و هزاران ستاره پرفروغ دیگر الگوهای مادی زندگی مبارزاتی جوانان شده بودند. در این میان گروهای مختلف سیاسی که رهبرانشان در زندانهای نظام شاهنشاهی بودند نیز آزاد شده و از بحث های تئوری و نظری که بگذریم هدف مشترک همه گروهها در نهایت آزادی بود و همین هدف دور ولی مشترک از آنها در برابر دیکتاتوری و بنیادگرایی جبهه ای فراگیر ساخته بود که در گامهای بعد هم آنها بودند که خون بهای آزادی را تمام و کمال پرداخت نمودند و خمینی و اندیشه کثیفش را طرد و نفی کردند .
وقتی خمینی از گرد راه رسید ناگهان با جامعه ای مواجه شد که جوانان فرهیخته و تحصیل کرده اش در اندک زمانی الفبای مبارزه را آموخته و طعم آزادی را چشیده بودند و به این ترتیب سدی شدند در برابر تحجر و عقب ماندگی آنهم از نوع مذهبی اش که خمینی نماینده اش بود.
بعد از سرنگونی حکومت شاه تقابل نسل تحصیل کرده ، فدا کار و با هوش با حکومت جمهوری اسلامی و در راس آن آخوند مکار و دروغگو یعنی شخص خمینی شروع شد زیرا این جوانان واقعا خواهان آزادی و دمکراسی بودند و در این راه آماده هر گونه جانفشانی نیز بودند و از طرفی همه چیز برای برپایی یک پلورالیسم سیاسی آماده و مهیا بود ولی جاه طلبی و دزدی و ثروت اندوزی آخوندهای دزد و فاسد که تا قبل از آن از راه روضه خوانی و مداحی و کاسه لیسی روزگار میگذراندند موجب شد بزرگترین جنبش مردمی خاورمیانه را که میرفت تا الگویی باشد برای برپایی یک دمکراسی شرقی به محاق خونین کشاند و اینچنین بود که هزاران جوان دختر و پسر شجاع و فداکار برای حفظ میراث حنیف نژاد ها جزنی ها، رضایی ها و پویان و احمد زاده ها و هزاران گل سرخ دیگر به مقابله برخاستند و از آنجایئکه با دستان خالی در نبردی نابرابر قرار گرفتند و قیمت را از سر و تن و جان جوانشان پرداختند دسته دسته دستگیر ، زندانی ، شکنجه شده و بر عهد شان برای آزادی با مردم وفادار ماندند و جانشان را تقدیم کردند.
و اینچنین بود که در سحرگاه 21 تیر 1360 پنج تن از همین جوانان شجاع و دلاور مردم ایران بنام های موسی زاهد ، صابر صباغ ، علی اکبر فخفوری، قدرت الله باقری و حسن باقری در جنگل های عباس آباد بهشهر توسط آدمکشان جمهوری اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند و جانشان را فدای آزادی مردم ایران نمودند تا چون ستارگان پرنور، روشنایی بخش راه ایستادگی و مقاومت مردمی در برابر دیکتاتوری آخوندی باشند. یکی از جرایمی که تلویزیون استانی رژیم آخوندی هنگام پخش خبر اعدام این عزیزان عنوان کرده بود، رای ندادن به قانون اساسی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بود.
امروز پس از گذشت سی و پنج سال از تاریخ اعدام این جوانان غیور میهن در 21 تیر 1360، فکر و اندیشه نوین آنان یعنی رای ندادن به قانون اساسی آخوندی همچنان در آسمان آزادیخواهی میهن میدرخشد .
قانون اساسی و وجود حکومت پلید آخوندی اصلی ترین مانع رشد و ترقی جامعه ایران در مسیر آزادی و برابریست و به همین خاطر باید سرنگون شود و این خواسته تمام مردم ایران است که در حرکتهای اعتراضی سال 1388 هزاران بار فریاد زدند: مرگ بر دیکتاتور.
آنها با فدای جانشان راه و رسم ایستادگی و تسلیم نشدن در برابر دیکتاتوری را تداوم بخشیدند و به ما آموختند که آزادی بها و قیمت سنگینی دارد که باید آنرا پرداخت.
گناه آنها روشنگری در بین مردم درباره ماهیت پلید آخوندهای حاکم و قانون اساسی عقب مانده دست پخت خمینی بود و از این رو میتوان کینه کور و ضد انسانی خمینی و خمینی صفتان را فهمید که چگونه پرشورترین و توانمند ترین جوانان میهن را بدون هیچ جرمی تنها به جرم رای ندادن به قانون اساسی و مخالفت با نظام آخوندی اعدام کردند .
این پنج جوان در تاریخ 22 خرداد سال 1360 دستگیر شده بودند و (نگارنده نیز جزو آنها بودم که گریخته و به جمع همرزمانم پیوستم) این در حالیست که هنوز سی خرداد سر آغاز مبارزات مسلحانه سراسری فرا نرسیده بود و در حالیکه تا آن زمان هیچ اقدام مسلحانه از طرف این افراد صورت نگرفته بود و مشخصا در سی خرداد 1360 آنها در زندان بودند، بنابراین بفرض که حکم های دادگاه های ضد انقلاب خمینی را مبنی بر اقدام مسلحانه بر "علیه نظام الهی را به مصداق مفسد فی الارض و محارب و یاغی و باغی "مفروض بگیریم باز هم شامل حال این 5 تن نباید می شد. اما نظام آدمکش جمهوری اسلامی با وقاحت تمام همین اتهامات را برای این عزیزان نیز برشمرد و آنان را در ردیف" مفسدین فی الارض و محارب با خدا"خواند و اعدام کرد !
اصرار و تاکید من براین نیست که جنایتکاران و آدمکشان حکومت خمینی را به مردم شریف و ستمدیده میهنم بشناسانم که خود روزمره و یا حتی لحظه مره از درد و رنجی که این حکومت بر آنها تحمیل میکند را با گوشت و پوستشان لمس میکنند. اما میخواهم تاکید کنم که شقاوت و بی رحمی و بی عدالتی در قاموس سران این حکومت از بالا تا پایین، از به اصطلاح اصلاح طلب تا محافظه کار و از اصول گرا تا کارگزار سازندگی نهادینه شده است. دسته بندیهای اسمی در بین آنها صرفا برای منافع شخصی و باندی شان است و در مقابله با منافع ملی و مردمی همه آنان همان آدمکشان حرفه ای هستند و هیچ فرقی با هم ندارند.
خون سرخ این عزیزان و هزاران هزار زن و مرد ایرانی که به عشق آزادی و عدالت اجتماعی سینه سپر کرده و جانشان را فدا کردند، نه خشکیده و نه فراموش می شود بلکه بعنوان سند عدالت طلبی و آزادیخواهی همچنان در سرلوحه مبارزات ضد دیکتاتوری خواهد درخشید، روزی که این حکومت با همه فجایعی که برای مردم ایران ببار آورده به قبرستان تاریخ خواهد پیوست، روزی که خاوران میعادگاه عاشقان آزادی خواهد شد، روزی که نام و نشان همه شهدای بخون خفته آزادی سرود خواهد شد و طنین آن همه جامعه ایران را فرا خواهد گرفت و و روزی که دوستان و دشمنان مردم ایران شناخته خواهند شد .
آن روز دور نیست.
بهزاد زاهد
21تیر 1395
Reacties
Een reactie posten